loading...
باران پاییزی وبلاگ جدید من
مهدی بازدید : 12 یکشنبه 07 مهر 1392 نظرات (0)

امروز هم گذشت... روز مقدس من...

یک روز پر از ماجراجویی درونی و خوآگاهانه...

نشستم کنار خودم و باز هم با دلم جنگیدم! لبخند زدم و جنگیدم! عشق ورزیدم و 

جنگیدم!!!

و حالا به ظاهر دلم سر به راه شده و با من راه می آید!

راست می گوید سارا؛ من خوب بلدم با دلم کنار بیایم! این بار هم...

شاید این تنها کاری باشد که خیلی خوب بلدم!

 

* هرچه دلم خواست نه آن می شود...



مهدی بازدید : 18 یکشنبه 07 مهر 1392 نظرات (0)

آیییییییییییییی

مدرسه

اههه

:-(

ولی یه دوست خوب پیدا کردم

:-o

که خیییییییلی شبیه خودمه

:-)

خیلی دوسش دارم

:-D


مهدی بازدید : 13 یکشنبه 07 مهر 1392 نظرات (0)

عاقا یه سوال؟

 

کسی میدونی حکم شرعیه این بوس های اینترنتی چیه ؟

 

نریم جهنم یه وقت !!

 



مهدی بازدید : 12 یکشنبه 07 مهر 1392 نظرات (0)

فکر می‌کنم این موضوع را چندبار توی همین وبلاگ نوشته‌ام آن هم به بهانه‌های مختلف. این‌بار هم به بهانه دیگری مجبورم آن را نبش قبر کنم. سال 83 وقتی در روزنامه همشهری بودم خبری به دستم رسید. مردی در جنوب ایران ادعا کرده بود که هری پاتر داستان او بود چون اول او نوشته بود و بعد دست‌نویس‌هاش را در اختیار دوستش قرار داده بود تا چاپ کند. ولی بعد به‌خاطر بمباران خودش از آن شهر رفته بود. این مثلا نویسنده توضیح داده بود که دوستش بعدها در سفر به انگلستان، این داستان را در یک کافه برای کسی تعریف می‌کند و این‌جوری دهان‌به‌دهان می‌گردد و به گوش رولینگ می‌رسد و باقی قضایا.

حالا شده حکایت این مجری تلویزیونی که مثل قاطبه مجری‌ها نه سوادی دارد نه مطالعه‌ای. دست کم بعضی‌شان مرید و عبد کسی هم نمی‌شوند ولی این طرف چون باید از راه چاپلوسی و خزعبل سر هم کردن به جایی برسد جمله درخور تاملی گفته است. طرف با خبرگزاری مهر مصاحبه کرده و گفته اسپیلبرگ داستان «نجات سرباز رایان» را با الهام از مستندهای آوینی ساخته است. انگار قرار نیست بساط چنین دری‌وری‌هایی در ایران برچیده شود. دولت احمدی‌نژاد هم که رفت و بازار چنین پرت‌وپلا گفتن‌هایی کساد شد. شاید آدم‌هایی از این دست هنوز تو باغ نیستند. البته این قضیه مسری است احتمالا. چون وقتی یکی مثل شمقدری به عنوان مسئول(!) می‌گوید اسکار فرهادی با لابی او و دوستانش محقق شده خب چرا این بنده‌خدا در مدیوم خودش اظهارنظر نکند. یکی ادعای مدیریت جهان را داشت، یکی می‌گفت پدر راه‌سازی ایران است، یکی می‌گفت...بگذریم. اما کسی نمی‌گوید امروز روز مولاناست، خیر سرمان، و حتی یک برنامه تلویزیونی هم درباره این شاعر نداریم آن وقت اعتراض می‌کنیم به ترکیه که می‌خواهد مولانا را شاعری ترک نشان دهد.


مهدی بازدید : 13 شنبه 06 مهر 1392 نظرات (0)
پادشاهی دو شاهین کوچک به عنوان هدیه دریافت کرد. پس آنها را به مربی پرندگان دربار سپرد تا برای استفاده در مراسم شکار تربیت کند.
مهدی بازدید : 14 شنبه 06 مهر 1392 نظرات (0)

ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما

افتاده در غرقابه‌ای تا خود که داند آشنا

گر سیل عالم پر شود هر موج چون اشتر شود

مرغان آبی را چه غم تا غم خورد مرغ هوا

ما رخ ز شکر افروخته با موج و بحر آموخته

زان سان که ماهی را بود دریا و طوفان جان فزا

ای شیخ ما را فوطه ده وی آب ما را غوطه ده

ای موسی عمران بیا بر آب دریا زن عصا

این باد اندر هر سری سودای دیگر می‌پزد

سودای آن ساقی مرا باقی همه آن شما

دیروز مستان را به ره بربود آن ساقی کله

امروز می در می‌دهد تا برکند از ما قبا

ای رشک ماه و مشتری با ما و پنهان چون پری

خوش خوش کشانم می‌بری آخر نگویی تا کجا

هر جا روی تو با منی ای هر دو چشم و روشنی

خواهی سوی مستیم کش خواهی ببر سوی فنا

عالم چو کوه طور دان ما همچو موسی طالبان

هر دم تجلی می‌رسد برمی‌شکافد کوه را

یک پاره اخضر می‌شود یک پاره عبهر می‌شود

یک پاره گوهر می‌شود یک پاره لعل و کهربا

ای طالب دیدار او بنگر در این کهسار او

ای که چه باد خورده‌ای ما مست گشتیم از صدا

ای باغبان ای باغبان در ما چه درپیچیده‌ای

گر برده‌ایم انگور تو تو برده‌ای انبان ما

حضرت مولانا


مهدی بازدید : 17 شنبه 06 مهر 1392 نظرات (0)
 
رحیمم دلم شور میزنه ، نکنه این شبها


کسی تو را آرزو کنه
 

و دعاش ، مستجاب شه .....

مهدی بازدید : 19 شنبه 06 مهر 1392 نظرات (0)
یکشنبه وقته خالی داشتم رفتم سر کلاس اخلاق اسلامی توی اون یکی دانشکدمون مهمان نشستم که استاده گفت شما که نیشت بازه پاشو برو تخته رو پاک کن , منم گفتم نمیرم استاد!!!
گفت یعنی چی؟چرا نمیری؟میگم پاشو تخته رو پاک کن
منم خیلی جدی بلند شدم گفتم :دوس ندارم بچه ها قهرمان کلاسشون رو تو این صحنه ببینن !!! :-D ^_^
بچه ها زدن زیر خنده....
بعد اومد تلافی کنه داشتم میرفتم پای تخته گفت خوشگل پسر از این لباس ها که تنته مردونه ش هم هست؟؟؟
منم خیلی ریلکس گفتم استاد اگه واسه شوهرتون میخواید سایزش تموم شده !!! ^_^ :-D دوباره کلاس ترکید از خنده و برگشت گفت خوشمزه حالا خودت حذف میکنی یا من حذفت کنم؟؟؟
منم دوباره جدی گفتم واسه یه قهرمان هیچ فرقی نمیکنه استاد!!! :-D ^_^
حسابی قاطی کرد رفت سمت لیست گفت اسمت چیه بلبل زبون؟؟؟
منم گفتم کوچیکه شما امید هستم استاد
لیست رو نگاه کرد گفت امیده چی؟؟؟
منم خیلی جدی صدامو کشیدم گفتم امـــیــده جـــهــان !!! :-D ^_^
به جان خودم کلاس منفجر شد ,ماژیکشو پرت کرد جاخالی دادم از بالا سرم رد شد و دویدم در کلاس و بستم فرار کردم.!!!
البته بیاد دانشکده ما درس ارائه بده بدبختم قیافمو بشناسه,آخه بچه ها بعدش گفته بودن من واسه اون دانشگاه نبودم !!! :-(
خلاصه یه همچین دانشجوی وحشی هستم من !!! ^_^

تعداد صفحات : 15

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 147
  • کل نظرات : 2
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 20
  • آی پی دیروز : 2
  • بازدید امروز : 24
  • باردید دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 24
  • بازدید ماه : 26
  • بازدید سال : 189
  • بازدید کلی : 3,815