چند روز پیش برا سرگرمی دانیار و هم قدم شدنش با خودم یه بطری خالی آب رو رو زمین با پاهام شوت می کردم و به دانیار می گفتم بدو این دفعه نوبت توئه ... دانیار هم خوشحال و شاد همرام می دووید و با ذوق بطری آب رو به جلو شوت می کرد و همون کار کوچیک باعث شادی دانیار و همراهیش با من و از یاد بردن مامان بغلم کن شده بود.. تو همین جلو رفتن و پرتاب کردنا بود که یه دفعه دیدم دانیار به گوشه جدول خم شد و همرام نشد رفتم سمتش دیدم ته مونده سیگار رو از رو زمین برداشته و می گه مامان ایجا سیگار افتاده , برداییم بکشیم....
کاری به خوب یا بد بودن سیگار و سیگار کشیدن ندارم .. نقدی راجب به این مسئله ندارم اما چیزی که ذهنم رو مشغول کرده اینه که نه باباش نه دایی اش نه بابا جونش و نه حتی نزدیکترین دوستایی که باهاشون رفت و آمد داریم و حتی اقوامی که باهاشون در رفت و آمد هستیم هیچکدوم سیگاری نیستن... اما دانیار اونقدر خوب سیگار رو می شناسه که می دونه سیگار کشیدنیه.. اونم تو سن یک سال و 8 ماهگی... مسئله اینه که دانیار اینقدر رو موضاعات دقت می کنه که شاید گاهی سیگار کشیدن رو تو خیابون یا خونه کسی دیده و توجهش رو جلب کرده...
این زنگ هشداری بود واسه من واسه خونواده ما که دانیار خیلی تیزه و کوچیکترین رفتارا و حرفا رو دقت می کنه و تقلید می کنه... الان من موندم چه برخوردی و چه جوری برخورد کنم که دانیار بهترین ها رو یاد بگیره و از بدی های ناخواسته رفتار ما دور بمونه..
واقعا تربیت یه بچه خیلی سخته خیلی بیشتر از اون چیزی که من قبلا ازش می ترسیدم.. نیاز به یه مشاور دارم هر طوری هست باید برم پیش یه مشاور